خلاصه داستان: این فیلم داستان جوانی شعبده باز و با استعداد به نام «بو» را روایت میکند که برای اینکه بتواند خرج خانواده اش را در بیاورد و هزینه تحصیل خواهرش را تامین کند، در خیابان های شهر به نمایش و تردستی میپردازد تا بتواند به خواسته هایش برسد. او می داند که می تواند با این همه استعداد خارق العاده اش، فراتر از آنچه که می پندازد پول بدست آورد، به همین دلیل وارد فعایت های غیرقانونی میشود و در ادامه…
خلاصه داستان: فیلم روایتگر داستان شاعر ناموفق، منتقد شکست ناپذیر، شوهر بی خیال “تد والاس” می باشد که به تازگی از کار روزنامه خود اخراج شده است. تد این شانس را دارد که در کشور دوست قدیمی خود Swafford Hall موفق باشد و راز و رمز اتفاقاتی عجیب و غریب را کشف کند. مجموعه از اتفاقات عجیب در شهر دوست او رخ داده است که همه آن ها را معجزه می دانند. طی اتفاقاتی تد قبول می کند که می تواند واقعی بودن این معجزه ها را ثابت نماید تا با این کار به David نیز کمک کرده باشد…
خلاصه داستان: مامور ویژه “تراویس هال” یک مجرم خطرناک را دستگیر می کند و به زندان انتقال می دهد. پیش از این، گروه S.W.A.T با گروهی از مهاجمان که قصد آزادی زندانی به نام “عقرب” را داشته اند، درگیر شده بود. هنگانی که “تراویس” متوجه می شود زندانی او یک سیاه پوست متخصص و مفید برای هر دو سازمان اطلاعاتی ایالات متحده و جنایتکاران بین المللی است ، به “عقرب” برای حفظ رازش کمک می کنند و…
خلاصه داستان: در اعماق جنگل های ایالت مین، دو دوست که پس از حادثه 11 سپتامبر به یکدیگر قولی داده بودند مجبور می شوند دست از دوران نوجوانی بکشند و به وعدهشان عمل کنند…
خلاصه داستان: داستان فیلم در مورد مردی میباشد که علیه برادر خودش شهادت داده است ، بیست سال بعد او به شهر کنتاکی بازمیگردد تا خانوادهاش را ببیند. اما…
خلاصه داستان: اولیویا و متیو گری، دو قلو های 18 ساله ای هستند که در دنیایی سرشار از امتیازات ویژه و انتظارات بالا به دنیا آمده اند. هیچ مرزی بین این خواهر و برادر وجود ندارد، حتی رویاهای آنها نیز به یکدیگر متصل است، اما…
خلاصه داستان: داستان در مورد محاصره غافل گیر کننده 400 هزار سرباز بریتانیایی و فرانسوی به دست نازی ها است. نازی ها با روحیه بالا در حال درهم کوبیدن آنها بودند و سربازان نیز برای فرار از مرگ به سوی دانکرک (جایی که فاصله خاک اروپا و بریتانیا درحداقل ممکن بود) عقب نشینی میکردند…
خلاصه داستان: تارلو زندگیِ ساده ای را میگذراند. او پس از اینکه با زنی آشنا می شود، خیال میکند زندگی اش قرار است جلوه بهتری به خود بگیرد. از همین رو تارلو تصمیم میگیرد گوسفندانش را بفروشد و به همراه آن زن به دیدن دنیا برودف اما…