خلاصه داستان: بعد از اینکه بیماری گسترش پیدا می کند و به بیشتر مردم منتقل می شود، نظم جامعه بهم می خورد و افرادی که جان سالم به در برده اند در کمپ های مختلف برای بقا مبارزه می کنند. در این میان که تعداد خون آشام ها در حال افزایش است.
خلاصه داستان: جولیا برای کریسمس به زادگاهش بازمی گردد تا غم و اندوه خود را پس از کمپین سیاسی اخیر او برای شورای شهر که با شکست بزرگی به پایان رسید، غرق کند.