خلاصه داستان: قرن شانزدهم. "پدر و د بارگاس" (پاور)، یکی از اصیل‌زادگان اسپانیا، کمک می‌کند تایکی از بردگان "دیه‌گو د سیلوا" (ساتن) ـ از سران دادگاه‌های تفتیش عقاید ـ آزاد شود و به این ترتیب خشم او را برمی‌انگیزد. "دیه‌گو" تمام خانواده "پدرو" را به بند می‌کشد و خواهر دوازده ساله‌اش را زیر شکنجه می‌کشد. تا این‌که دوستان "پدرو"، "خوان‌گارسیا" (کاب) و دختری به‌نام "کاتانا پرز" (پیترز) کمک می‌کنند تا خانواده‌اش را نجات دهد و از اسپانیا بیرون ببرد. حالا، "پدرو" رو به سوی دنیای جدید می‌گذارد تا با کسب ثروت و قدرت، روزی انتقامش را از "دیه‌گو" بگیرد. سرانجام در مکزیک و دوران حکومت "هرناندو کورتز" (رومرو)، "دیه‌گو" و "پدرو" بار دیگر با یکدیگر روبه‌رو می‌شوند. "دیه‌گو" می‌کوشد تا "پدرو" را که در ارتش "کورتز" به مقام کاپیتانی رسیده، قربانی کند. اما "کورتز" اعتنائی به اتهامات "دیه‌گو" نمی‌کند و طرف افسر شجاعش را می‌گیردد. با این همه، پس از این‌که "دیه‌گو" به‌طرز مرموزی به‌قتل می‌رسد، "پدرو" مجرم شناخته می‌شود و به زندان می‌افتد...