فایت پایانی لحظه آخر اگه نگهبانان کهکشان سر می رسیدن چقد باحال میشد فقط یه مشت بچه ریقو.... سرطانی بود حالم گرفته شد. قصاب خدایان پتانسیل بالایی داشت ولی حیف که خراب کردن باورم نشد نیروهاش حتی نمی تونن از پس چندتا بچه بر بیان! چندتا خدا سلاخی شدن که نمایش داده نمیشه، تو نبرد نیو آزگارد انگار نیروهای سایه داشتن با سربازا و مردم بازی می کردن! اون خشونت نصف و نیمه ای که قبلا تو فیلمای مارول وجود داشتن اینجا به حداقل رسیده. امیدوارم نسخه طولانی تری از‌ش بیاد که حداقل شاهد قصابی چندتا خدا به دست گور باشم. ولی با این وجود مطلقا بد نبود مثلا کراکتر زئوس ته خندست! جز محدود صحنه های که شوخی های درجه یک ناب داره. کاش حضور طولانیتری می داشت، یا اون دوتا بز که باحالن

غیر از مسائل لگبت و اینا فیلم به شدت خسته کننده اس

یک بخشی تو فیلم هست که حالمو بد کرد، اونجا که دختره بعداز این که سقط جنین میکنه، خیلی راحت و با خونسردی در موردش با پدرش حرف میزنه درحد یه جمله «امروز یه سقط جنین داشتم!» اینقدر راحت که انگار مثل عادت ماهانش یک اتفاق معمول براش بوده! آنقدر برام غیرقابل هضم بود که حالمو بد کرد. اینرو گفتم که بعضی ها در جریان باشن قبل از دیدن. یه چندتا دیگه هم هستن که تا حدودی حالمو بد کردن که اشاره ای نمیکنم.

یک کوچولو اسپویل داره فصل چهار یک ناامیدی بزرگ بود. مخصوصا ولنش. فکر می کردم شاهد خفن ترین ویلن سریال تا به اینجام. فقط چهارتا کاراکتر فرعی بی اهمیت رو قربانی می کنه. تو اپیزود چهارم انتظار داشتم (باتوجه به پیش‌زمینه) کاراکتر مکس قربانی بشه تا اون بچها تو نجات دوستشون طمع شکست رو بچشند، و شاهد وحشتناک ترین اتفاق زندگی شون بشن.و سکانس تبدیل میشد به تراژدیک ترین اتفاق سریال. و اون بچه‌ها با این حقیقت مواجه می شدند که شکست چنین موجودی بسیار سخت، و همراه با پیامد و عواقب سنگین. ایده پخش آهنگ برای نجات، خیلی مضحک بود. در کل ولنه شلی داشت که فقط کمی ظاهرش ترسناکه ولی هیچی برای گفتن نداره. و کلیشه قدرت عشق!!

فرق ردا با شنل چیه؟

فیلم رو ندیدی نخون! یه نکته که شاید متوجهش نشدین. بعد از حمله دسته وایکینگی و تسخیر اون روستا (سرزمین روس)... برای اینکه بچهها مناسب بردگی نبودن و بدردشون نمی خورد، تمام اون بچهها رو ‌صف میکنن تا ‌برن تو اون خونه درو می‌بندن و خونه رو آتیش می‌زنند.. قلبم به درد اومد. وایکینگ واقعی اینا بودن همین قدر وحشی! شخصیت اصلی تو یه سکانس یه نفرو توی خواب می‌کشه.. کشتن یه نفر توی خواب چقدر وحشناک و بزدلانه و کثیفه حتی اگه دشمن باشه ، (مقایسه شود با کاری که ریک با آدمای نیگان کرد) ازینرو من نتوانستم با شخصیت اصلی ارتباط برقرار کنم... و خیلی ازش متنفر شدم. سکانس دلقک بازی اتان هاگ و ویلیام دفو تو دخمه چقدر بد بود، طولانی و غیرضروری که تدوین رو شاخش بود. تو سکانس پایانی تو جزیره بعد از آشوب ، برده ها شروع به آتیش زدن خونهای اونجا می کنن! سوزاندن خانه هایی که در مقابل سرما و باران سرپناه هست اونهم تو اون جزیزه سرد منطقی نیست و فقط برای خفن جلوه دادن اتفاق افتاد! موسیقی هم تعریفه چندانی نداشت مالی نبود به جز اون قطعه که موقع ورود اتان هاک پخش میشه. از نظر موسیقی تو همین سبک فیلم پیشنهاد می کنم فیلمه the last duel رو ببینید راستی قیافه بازیگر اصلی چقدر شبیه حرمله افتاده! تو تصویر پوستر تا دیدمش حرمله تو ذهنم تداعی شد

این سه نفری که نمیشنون خو چرا سمعک نمیزنن!!! با منطق جور نیست که چرا اینا سمعک نمیزنن که لااقل بشنون

فصل یک تا پنج شاهکار هستند... بهترین سریال زامبی محور تاریخه. از پنج به بعد هم ارزش دیدن دارن

کسی اطلاع داره قسمت دوم کی میاد برا دانلود

پارت اول عالی بود و ارزش بارها دیدن داره. پارت دوم و سوم ضعیف بودن و ارزش دیدن ندارن