خلاصه داستان: در ژانویه سال 1943، ارتش آلمان که از حملات متحد بالکان ترسیده است دشمنی بزرگی علیه پارتیزانهای یوگسلاوی در جنوب بوسنی آغاز می کند. تنها راه خروج برای پارتیزانها و هزاران پناهنده پلی بر روی رودخانه نرتوا است…
خلاصه داستان: یک پدر شاد و مهربان، سارق کوتوله و ریز نقشی را که در خانه ی او مخفی شده را به جای کودکی قرار بوده به فرزندی قبول کند اشتباه می گیرد و کم کم عاشق او می شود…
خلاصه داستان: «دانیل» (ماکیو) همراه با مادرش از نیو جرزی به کالیفرنیای جنوبی مهاجرت می کند تا از خشونت و نا امنی در امان باشد. اما در محل جدید، همکلاسی هایش به سر دستگی «جانی» (زابکا)، برایش مزاحت ایجاد می کنند. «دانیل» نیز برای دفاع از خود نزد «میاگی» (نوریوکی) کاراته یاد می گیرد…
خلاصه داستان: “دانیل” این دفعه با استادش به شهر اکیناوا میره، چون استادش میخواد پدر در حال مرگش و همچنین رقیب قدیمیش رو ببینه، تو این اوضاع احوال هم دانیل واسه خودش دشمن میسازه و درگیری ایجاد میکنه…
خلاصه داستان: “کارول آن مککی” پرستاری محبوب در خانه سالمندان بوده و اوقات بیکاری خود را با همسر ورزشکارش “وین” می گذراند. وقتی سارق افسانه ای بانک “هنری منینگ” که در زندان دچار حمله قلبی شده در خانه ساکن می شود، او به این قضیه شک میکند…
خلاصه داستان: کاترین پاول یک افسر نیروهای ویژه است که در ماموریتی ضد تروریستی در کنیا فعالیت می کند. اما با ورود دختربچه ای به منطقه عملیات کاترین مشکلاتی بوجود می آید…
خلاصه داستان: «جری فلچر» (گیبسن)، راننده ی تاکسی نیویورکی، کارش شده کشف توطئه هایی که در سطح کشور و دنیا در حال جریان است. یک روز «جری» ربوده می شود و حالا او اطمینان پیدا می کند که یکی از توطئه هایی که کشف کرده باید درست و واقعی بوده باشد…